سلام شبتون بخیر. من بیدارم تا خود صبح. دلم یک دل سیر تنهایی میخاد این روزا. خدایا از زمینی بودن خسته ام میشه اسمونی کنی منو. دعام خوب نیست? اره خوب نیست. اخه من یه دردونه دارم دلم بدجور بهش خوشه. خدایا خوشی زندگیمو ازم نگیر منم از اون نگیر اخه همیشه میگن طفل از مادره که یتیم میشه نه از پدر. ولی خدایا کمی هم اجازه بده زندگی با ساز ما برقصه. میدونم الان میگی خیلی چیزا بهت دادم... درسته... دستت طلا... من به داشته هایم شاکرم ولی خداجون دلم بدجور یه تکیه گاه میخاد که همه جوره پشتم باشه. دلم میخاد دلم قرص باشه. دلمو قرص کن. اگه جوابت منفیه منو به خواب ببر. یه مدت نشنوم نبینم تا شاید ارامش بگیرم. خدایا میدونم سرت شلوغه میدونم من بنده ی خوبی نبودم واست ولی تو بینظیری. نگاهی بهم بنداز.دل بنده هاتو نرم کن. دنیاشونو خالی از کینه کن. مهربونشون کن. خدایا منتظرتم.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسبها: پاتوق پرتقالی خدا درددل خسته زندگیکما شب شب زنده داری پناه